alter

bridge

alter

bridge

دلم برای تو تنگ شده

هجوم خاطرات خیره ای که دست بر دار خیال من نمی شوند
در حزن لحظه های بی تو
صبر ایوب مرا زمین گیر می کند
می دانی ?
اینجا هیچ ستاره ای به آمدن صبح رضایت نمی دهد
مگر از جان خود سیر شده باشد !
و شب ها درازتر از آنند که یلدا ادعایش می شود..
حالا دیگر رفاقت بی برو برگرد شب و سکوت هم نمی تواند
حسی را که فلج شده / سر به راه نوشتن کند ...
پس / من تنهایی ام را
به لحظه های کوتاه بودنت پیوند می زنم
و سادۀ ساده می نویسم که "دلم برای تو تنگ شده.. "

عاشق که میشوی



عاشق که میشوی
همه چیز شدن اسان است
عاشقانه باران میشوم
خیس می شوی
غرق در من می شوی.


از من که سرد شدی
روی زمین تکه چوبی میشوم
مرا در آتشت می اندازی
عاشقانه میسوزم
گرمایم به تمام تنت میچسبد
انگار از شرم اغوشم
گونه هایت سرخاب میگیرد.


از اتشم که داغ شدی
کاش فنجانی چای شوم
عاشقانه بر لبت نشینم
و تو تا تمام شدنم
غرق در لذت شوی.
وبعد...
اه
کاش بستری شوم برای خوابیدنت
عاشقانه در برت گیرم
در من ارام گیری
و من...
اه اندوه وارم را میشنوی؟
وقتی شبی تا صبح فقط تو را می نگرم؟
فقط تو را می نگرم.


جان من
عاشق شدن اسان است
عاشقانه ماندن...
دنیای بی رحمیست.