alter

bridge

alter

bridge

لبـهایم را به اسارت لبهایت ببر
که من آزادی مطلق می شناسمــش !
و چه خوب مزه ای می دهد
اسارت آغشته به طعم آزادی



اگر روزی رسیدی که من نبودم
تمام وصیتم به تو این است
" خوب بمان "
از آن خوب هایی که من عاشقش بودم..!



اولین تو بودی

آخرین هم تو خواهی بود

نمی خواهم طعم چشم دیگری را بنوشم

انتظار بارانت سخت هم باشد

فقط به خیال آمدنت

خیس خیسم



در پـی نـشـانـی از تـوام

امـا هـیـچـکـس بـه
آهـنگ ِ تـو نـیـسـت!


 و معجزه کن

تو که باشی...

غروب های دلگیر پاییز هم

دلچسب می شود....

این روزها آرزویم همین است

یک شبی...

همه ی خودم را در آغوش تو پیدا کنم




کـآفی اسـت کـسـی اسمـم راصـدابـزنـد ...


کمـی مـکث کنـد و بگـویـد :


خـوبـی ؟


آن وقـت چیــزی نـمـی گـویـم ...


فقــط از گریـه مـنـفجــر مـی شـوم !


مَنْ و تو

همآنْ آدمْ و حوّآے مُدِرنیمْ

که دلمآنْ مےْخوآهد

شریکْ شَویمْ بآ هَمْ

در خوردنِ یک سیبْ

حتّے اگر رآنده شویمْ از اینجآ...!!!


وسط یک شب بارانی
که از شدت تب عرق کرده ام
بیدارم کنی و
بگویی
چیزی نیست
خواب می دیدی…



هیچ کسی حق ندارد
درباره من قضاوت کند

چون هیچ کس دقیقا نمیداند
چه بر من گذشته است.

شاید مقداری از سرگذشتم را شنیده باشید
اما,
هرگز آنچه که در قلب خود احساس کرده ام را
حس نکرده اید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.